ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی 20

آب بازی عصر تابستون   اینجا چند تا از وسایل بازی ماهرخ که چوبی و پلاستیکی و شیشه ای هستن رو داخل ظرف اب انداختم و یسری روی اب موندن و یسری زیر اب قرار بود ماهرخ  وسایلش و با تور از اب بگیره اما اینکا نکرد و با ظرف اب بمانند رنگ انگشتی برخورد کرد لگوهاش خیس میکرد و روی زمین چاپ میکرد و از اونجایی که زمین گرم بود زود خشک میشد اینجا هم ماهرخ پاهای گوسفندش خیس میکرد و باز هم بر زمین می تاخت و بالاخره ماهرخ ماهی گیریش شروع کرد ...
31 تير 1392

لطفا بخونین و دعا کنین

سلام به همه ی دوستان عزیز وقتی تصمیم میگیری پدر و مادر شی ،حواست هست یا نیست،میدونی یا نمیدونی اما دیگه زنده بودنت به شاهرگت ربطی نداره دیگه زندگیت تو ۲۴ ساعت طول شب و روز نیست وقتی خدا بزرگترین  محبتش تو یه کلمه بهت میده حواست هست با همون یک کلمه ، یک زندگی بهت میده تو ممکنه حواست نباشه اما اون محبت خدا اون زندگی باعث میشه یه جایی از خود خود واقعیت هم بگذری و خودت فراموش کنی من عاشق این محبت و عشق بین پدر و مادر به فرزندم **************** از هر کی که این پست میخونه خواهش میکنم واسه پسر عزیزمون که تقریبا سه  سال سن داره دعا کنه و از دوستاتونم بخواین که واسه پسرمون دعا کنن پسر کوچ...
30 تير 1392

مشهد یا مدرسه

امروز داریم میرم مشهد   عزیزم داشتم وسایلت میزاشتم تو ساک که بریم ، ساکت برداشتی و میگی من رفتم کجا مامانی؟ مدسه من:خودکشیییییییییی  حالا که مدرسه نمیریم و میریم مشهد قراره با خاله صدیقه و پریماه بریم کتابفروشی خانه کوچک من یا همون شازده کوچولو یه فروشگاه عالی جهت اطلاع تو خیابون سناباد مشهد اگر گوگل کنید راحت ادرس میده من آدرسش دقیق نمیدونم  برمیگردم
27 تير 1392

یه دوست جدیدتر

  سلام یه سلام گرم گرم تر از دلای مهربون و خوشحال دلایی که امشب رفتن دیدن همایون عزیز همون هدیه ای که چند پست قبل تر ازش نوشته بودم ببینین چقدر اروم  خوابیده عزیزم اما من نمیذارم بخوابه و دارم لپش ناز میکنم     ...
26 تير 1392

بازم من و دردونم

عزیییییییییییییییییییییییییییییییییییز منی   دخترم قند و نباتم عزیزم  خیـــــــــــــــــــــــــــــلی خوبی خیلی خــــــــــــــــــــــــــــــــوب که تو ر دارم مدتی هست که دوست داری مثل مامانا برخورد کنی گاهی با یه فیگور خاص میشینی و لبخند ملایمی رو لبای کوچولوت هست انگار  که چندین سال سن داری ،از منم خانم تر گاهی با یه حسی با گوشی حرف میزنی که انگاری داری  یه قرارداد چند میلیاردی میبندی مدتی هم هست که شدی مامان عروسکات مثل مامانای  با تجربه شیرشون میدی میخوابونیشون رو بالشت میزاری راه میبریشون بهشون  غذا و اب میدی واسشون قصه می خونی میندازیشون بالا و میگی خدا...
25 تير 1392

بازی 19

دخترم امروز  با بابایی چند تا بازی انجام داد یکیش بازی لگو بود تا قبل از این ماهرخ علاقه ای به لگو نشون نمیداد امروز تصمیم گرفتم یه حال و هوایی به اسباب بازی های پراکنده نباتمون بدم که لگو ها هم جزء اونها بود اما نباتمون پرید و چند تا برداشت واسه بازی بابایی هم از راه رسید و با هم بازی کردن بعداز این بازی رفتن سراغ توب بازی تو خوووووونه با شوتای مردونه ی آقای پدر با هم نقاشی کشیدن و رقصیدن و خلاصه اینکه دخمری امروز با بابایی کلی کیــــــــــف کردن       ...
25 تير 1392

دو تا دو دنبالش بدو

دخترم   دومین روز از بیست و دو ماهگیت داره تموم میشه و من توالی زندگی دردانه دخترم ر بنظاره نشستم هر روز بمن ثابت مبکنی که بزرگتر شدی  ماه من روز به روز کاملتر میشی بزرگتر این روزای من و تو به سرعت عمر میگذره زود تند سریع بی وقفه داری به ۲ سالگیت نزدیک میشی و من نمیدونم تونستم درک درستی از مادر شدنم داشته باشم؟ آیا باورم شده؟من لیاقت این موهبت بزرگ دارم؟ میترسم از اینکه این حس  ناقص همیشه همراهم باشه و من نتونم خودم به مادر  کامل ،واقعی بدونم و یه عذاب وجدان گنده که نکنه کم گذاشتم نکنه کوتاهی کردم و .... همیشه همراهم باشه دخترم تو این روزای سرد و گرم سبز و سفید واست س...
24 تير 1392

رقص آذری ماهرخ

عزیز دلم   غوغا ی سکوت روزهای تنهایی من لبخند گم شده ی  کوچه های باریک و تاریک دنیای من تو ، تنها تو  انرژی نداشته ر بمن برمیگردونی دخترم تو اون قدر مطلقی هستی که دوطرف من احاطه کردی و من از حضورت عددی شدم که نمیشه از قدر مطلق تو خارج شه بین این دوخط قدر مطلق شادی و بچگی های تو موج میزنه دخترم منو همینجا و همینطور نگه دار همیشه شاد و مهربون و پاک باش طوری که از هر لحظه و هر ثانیه با تو بودن غافلگیر میشم     عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم خیلی بیشتر از این عزیز من امروز گوشی منو آوردی و میگی: ماهرخ: مامان بپر بپر بزار من: &nbs...
24 تير 1392

[عنوان ندارد]

من تیشیدم=من کشیدم خونه=خونه کله=کله ـسر موتونَم=میتونم نِمتونَم=نمی تونم .... تو داری=.....تو داری مـَترَسَم=می ترسم سوچی=سوئیچ حوشدی دارم=خوشگل دارم (لباس خوشگل) صوبویه=صبحانه تسیدی=ترسیدی خونمون=خونمون مال خودممه خییده=مال خودمه بابام خریده بوشور=یشور هوستم=شستم  
24 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد